خاطره ای از زنگ فیزیک و کولر

 اینم همون کولر مذکور

همین اردیبهکوشت که هوا کم کم گرم می شد ؛ ببخشید خیلی گرم شده بود، پنکه کلاس ما (کلاس 251) خراب شد. و از آنجایی که کلاس ما در زمره کلاس های محروم از نعمت بزرگ کولر قرار داشت تصمیم بر آن شد که به کلاس 461 کوچ کنیم تا هوای گرم  بر نبوغمان خدشه وارد نکند!!!

ما هم چون به کلاسمون نمیخورد کولر روشن کنیم به همان پنکه ( که در صورت سقوط زهرا و سپیده را مورد اصابت قرار میداد !!) دل خوش کرده بودیم ....

تا اینکه در یک روز سه شنبه  حس نبوغمان فوران کرد و در زنگ عربی آنرا روشن نمودیم ... ناگهان ،خاکی از آن بیرون زد که دبیرمان را از نظر محو نمود!!

عده ای از شدت خاک سرفه شان گرفته  بود و عده ای مقنعه هایشان را جلوی بینیشان گرفتندوعده ای هم ...

خلاصه کولر خاموش شد و خاک هم به زمین نشست و دبیرمان نیز شروع به پرسش کردند (از من بدبخت هم پرسیدند)

زنگ عربی تمام شد و زنگ بعد فیزیک داشتیم  ما نیز برای خودمان در حیاط می چرخیدیم که ناگهان نقشه ای شیطانی و خبیثانه به ذهن یکی از بچه ها خطور کرد:

نقشه از این قرار بود که دبیر فیزیکمان آقای افشار را وادار به روشن کردن کولر نماییم و بقیه خاک ها از کولر خارج  شود و در ضمن یادمان باشد که این دفعه بخندیم (حتما فکر می کنید که مگر بنده خدا دبیرمان چه هیزم تری به ما فروخته بود) باید عرض کنم که اتفاقا ایشان برای ما زحمت بسیاری کشیدند ولی اذیت کردن دبیر یکی از خصلت های دانش آموزی است و لذتی که این کار دارد از لذت خوردن بهترین غذای مادرتان هم بیشتر است!!!!

با ذوق و شوق فراوان  سر کلاس آمدیم ولی به محض ورود همه دنیا چون آواری بر سرمان خراب شد!!

یکی از همکلاسی های وظیفه شناس و فداکارمان پنجره را بسته و کولر را روشن کرده بود تا خاک آن خارج شود ...

اما از آنجا که ما ذهنی خلاق داریم و برای خرابکاری حاضر به انجام هر کاری هستیم : به وسیله تخته پاک کن و با رنج و زحمت فراوان از لای توری پنجره داخل کانال کولر نرمه گچ ریختیم   و کولر را روی دور تند قرار دادیم ،تا اینکه موعد آمدن دبیرمان رسید.

همه مثل بچه های خوب،  بدون سرو صدا سرجایمان نشستیم و دبیرمان وارد شدند .  یکی از بچه ها گفت : ببخشید آقای افشار میشه کولرو روشن کنید ؟

ما تمام سعی خودمان را میکردیم که جلو خنده مان را بگیریم و با نگاهی مشتاق و منتظر به کولر خیره شده بودیم 

دبیرمان پرسیدند : این کولر قبلا روشن شده ؟ خاک نزنه بیرون ؟

بچه ها با شهامت گفتند  :  فکر میکنیم ... احتمالا ... قرار بوده درست کنند ... احتمالا روشن شده...

ما مشتاقانه منتظر روشن شدن کولر بودیم که...

آقای افشار ابتدا  کولر را روی دور کند زدند و پنجره را بستند. سپس آنرا روشن نموده و  بدون اینکه دستشان را از روی کلید کولر بردارند ، بلافاصله پس از پدیدار شدن اولین ذرات گچ آنرا خاموش کردند

ما هم ضد حال خوردیم و تمام تلاشمان بیهوده شد